در پناه آغوشت ( متن عاشقانه )

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم

آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی

 

بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است

آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت

 

بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو

 

دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو

محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت

 

چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من

قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

 

آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم

و هر زمان خوابش را

 

میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....

در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام

 

تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود

گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت

 

عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده

عشق است که من و تو را

 

نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه

خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

[ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:15 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

تا غروب عشــــق...

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم
...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست
.!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست
...

[ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:8 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

تصاویر عاشقانه







[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:45 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

اس ام اس و پیامک فلسفی و جملات قصار

گر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد ، هر تکه چوبی ، مانع عظیمی

بر سر راهت خواهد شد . . .

چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی ، مثل من رفتار کن . . .

آن که امروز را از دست میدهد فردا را نخواهد یافت ، هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست

مشکلی که بوجود آمده ، بگرد و راه حلش را پیدا کن ، دنبال این نگرد که چرا بوجود آمده

هرگز به احساساتی که در اولین برخورد از کسی پیدا میکنید اعتماد نکنید . . .

هیچ وقت خودت را برای کسی شرح نده

کسی که تو را دوست داشته باشد نیازی به این کار ندارد

و کسی که تو را دوست ندارد آن را باور نخواهد کرد . . .

محبت همه چیز را شکست میدهد و خود شکست نمیخورد . . .

آن که میتواند انجام میدهد و آن که نمیتواند انتقاد میکند . . .

عشق زائیده تنهائی است و تنهائی زائیده عشق . . .

اکثر ما نه به خاطر یافتن فردی کامل ، بلکه به خاطر کامل دیدن

یک فرد نا کامل عاشق میشویم . . .

برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی ، کسی باش که تا به حال نبودی . . .

ستاره بخت کسی شوم نیست ، این ما هستیم که آن را بد تعبیر میکنیم . . .

بر زمین لجبازی پای مفشار که بد لغزنده است . . .

از اندیشه ها و آرزوهای دیگران ، برای موفقیت خود کمک بگیرید . . .

چیزی را که ما نمیتوانیم بفهمیم ضد و نقیض زندگی انسان است . . .

اگر هر روز راهت را عوض کنی ، هیچ وقت به مقصد نخواهی رسید . . .

در اندیشه آنچه کردی مباش ، در اندیشه آنچه نکردی باش  . . .

درباره درخت بر اساس میوه هایش قضاوت میکنند ، نه برگ هایش . . .

وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جایی دیگر ، کار بیهوده ای است

سکوت سرشار از نگفته هاست و نا گفته ها پر بها ترین داشته هاست . . .

اینکه تا چه حد در مورد خودتان مثبت فکر میکنید ، بستگی دارد تا چه حد

زندگی تان را تحت کنترل دارید . . .

گاهی هدف خود ، سد دید آدمی است ، باید دور شد و آنگاه برگشت ،

چه درخشان هویداست . . .

وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش دوست واقعی باشد . . .

برای هر کس زمان معینی وجود دارد که قابل انتقال نیست

 

 

[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:32 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

احساسی و عارفانه

افسار دلم دست خدا بود چنین شد
ای وای اگر دست خودم بود چه میشد
مقصود خودم مهر و وفا بود چنین گشت
گر مقصود من جور و جفا بود چه میشد.

*

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه قصدی زد و رفت ، خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت.

*

میبینی خدا؟؟

داشتیم بازی میکردیم اون رفت چشم گذاشت من رفتم قایم شدم اما اون بجای من یکی دیگه رو پیدا کرد و من برای همیشه گم شدم.

*

گاه دلتنگ میشوم ، دلتنگتر از همه دلتنگها ، گوشه ای مینشینم و میشمارم حسرتها را و محاکمه میکنم وجدانم را ، من کدام قلب را شکستم و کدام احساس را له کردم و کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم.

*

هر آنچه خواستم نیامد به دست! چون که بیگانه بودم در این دنیای پست! پی آب بودم کوزه به دست! چون که آب یافتم کوزه شکست!غروب برات جه سخته وقتى غریبه باشى وقتى عزیزى دارى ولى بیشش نباشى

*

گفته بودم با تو رسم عاشقی اینگونه نیست پیش یار از دیگری افسانه گفتن خیره گیست ، در خم بی راه از خود پشت پاخوردی دریغ ، رفت عمریو ندیدی از کجا خوردی دریغ.

*

نه تو مانی و نه اندوه نه هیچ یک از مردم این آبادی ، به حباب لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت ،

*

غصه هم میگذرد آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند. لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز.

*

تقصیر ما نیست که بر روی حرفهایمان نمی مانیم ما بر زمینی زندگی میکنیم که هر روز خودش را دور میزند.دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم

*

نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار درنظر و خرقه سوخته
جامی به یاد تو گوشه محراب میزدم.

*

ماهی ها اصلا کینه ای نیستند اگر برای هم خط و نشون بکشند توی آب میکشند که زود از بین بره

[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:26 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

شعرهای عاشقانه مخصوص

امشب به تو به صدا گوش میدهم / هرچه هست جز تو فراموش میکنم / در سیاهی و ظلمت رسیده ام به حادثه / شمعی که روشن است خاموش میکنم

 *

قویی که شنا میکرد در برکه ی چشمانت / موجی که رها میشد در بستر چشمانت / قلبی که نفس میزد در دام گریبانت / من بودم و خواهم بود همواره پریشانت

 *

غربت دیرینه ام را با تو قسمت میکنم / تا ابد با درد و رنج خویش خلوت میکنم / رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد / من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم

*

تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت / خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت / شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن / نسیم بیقراری را که از دست تو خواهد رفت

*

بگو با من چه دردی داری ای دل / که هر شب تا سحر بیداری ای دل / گلت را شاید از غم ها سرشتند / که از خود هم تو در آزاری ای دل

*

میان قلب من عشق تو پیداست / لبانت مثل گل خوشرنگ و زییاست / مشو غمگین اگر از هم جداییم / که بی رحمی همیشه کار دنیاست

*

کابوس نبودی که رهایت کنم / از خاطره عشق جدایت کنم / آنقدر عزیزی که دلم میخواهد / هر چیز که داری فدایت کنم

*

وقتی گفتی دوستت دارم گریه امونمو برید

اشکام به روی گونه هام غلتید مثل مروارید

*

تب کردم من به خاطرت خواستم جونم بشه فدات

اما نذاشتی نازنین، گفتی فدای غصه هات

*

وقتی گفتی دوستت دارم لکنت گرفت زبونت 

اشکای من رو که دیدی گریه برید امونتو

*

وقتی گفتی دوستت دارم دنیا چرخید دور سرم 

یه دنیا عاشقت شدم گفتی بمون دور و برم

*

وقتی گفتی دوستت دارم حبس شد نفس تو سینه ام 

گفتی نگاه کن عشقمو تموم هستیم همینه.

[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:20 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

عاشقانه و معشوقانه

شعر که میخوانم، چشمانت را نبند، تو که میدانی، حافظه ی خوبی ندارم!

 

در سایه دلشکستگی پیر شدم / غم خوردمو با غمت نمک گیر شدم / تا آمدم آشنای قلبت باشم / گفتی من از غریبه ها سیر شدم

 

دیگر نه دلم شوغ تماشا دارد / نه پنجره ای به سمت فردا دارد / تنهایی دیگری برو پیدا کن / این غار برای یک نفر جا دارد

 

هر جا دلت شکست، قبل رفتن خودت جاروش کن! تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره

 

آنگاه که خنده بر لبت میمیرد / چون جمعه ی پاییز دلم می گیرید / دیروز به چشمان تو گفتم برو / امروز دلم بهانه ات میگیرد

 

معنای شکست میشوی بعد از من / سروی که نشست میشوی بعد از من / من زنده به گور میشوم بعد از تو / تو مرده پرست میشوی بعد از من

 

چه زیباست نوشتن، وقتی میدانی او میخواند

چه زیباست سرودن، وقتی میدانی او میشنود

چه زیباست دیوانگی، به خاطر او، وقتی میدانی او میبیند

[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:19 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

احساسی جالب

وقتی عصبانی هستی مواظب حرف زدنت باش، عصبانیت فروکش خواهد کرد ولی حرفهاییت برای همیشه باقی می مانند

 

من میبافم، او نیز میبافد، من برای او کلاه تا سرش را گرم کنم، او برای من دروغ تا دلم را گرم کند

 

تو که عشو تو ویرونی ندید / شب سر در گریبونی ندیدی / نمیدونی چه دردی داره دوری / تو که رنگ پریشونی ندید

 

دیشب که باران آمد، میخواستم سراغت را بگیرم اما خوب میدانستم باز هم که پیدایت کنم، باز زیر چتر دیگرانی

 

دیشب از دلتنگیت، بغض گلویم را شکست / گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست / من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل / تا بماند از روزی که بر قلبم نشست

 

تمام خنده هایم را نذر کرده ام تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا، عطر دستهایت، دلتنگی ام را به یاد میسپارد

 

مچاله کن، بشکن، بند بزن، خط بزن حلاصه راحت باش!!! ارث پدرت نیست، دل تنهای من است

 

گفتی که بیا و از وفایت بگذر / از لهجه بی وفاییت رنجیدم / گفتم که بهانه ات برایم کافیست / معنای لطیف عشق را فهمیدم

[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:17 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

عارفانه و عاشقانه

شبی یاد دارم که چشمم نخفت، شنیدم که پروانه با شمع بگفت، که من عاشقم گر بسوزم رواست، تو را گریه و سوز و زاری چراست؟

 

توی دنیا دوتا نابینا بیشتر وجود نداره، یکی تو که هیچ وقت عشق منو ندیدی، یکی هم من که کسی را جز تو ندیدم

 

سکوتم را به باران هدیه کردم، تمام زندگی ام را گریه کردم، در فراق شانه هایت، به هر خاکی رسیدم گریه کردم

 

به سلامتی رفیقی که زرنگه، وجودش قشنگه قلبش یه رنگه، عشق پر رنگه، شرابش خوش رنگه، آخرش دل ما واسش تنگه

 

الهی شر عاشقان آتش بگیرد، به غیر سه نفر همه بمیرند، یکی یارم، یکی قاصد یارم، یکی که گریه کرد بر حال زارم

 

عاشقانت همه نام و نشانی دارند، آنکه در عشق تو بی نام و نشان است منم

 

یاد تو چندیست که مهمانم شده، خاطراتت آفت جانم شده / هر چه میگویم سخن از یاد توست، در سکوت من فقط فریاد توست

 

ماه عشق است بیا عاشق شویم، عاشق آن خدای خالق شویم / چون به درگاهش کشیم دست نیاز، مهربان باشد شویم ما بی نیاز

 

قسم به هر چی بارون شدیده / به هر بی پناه و نا امیده ، تو که قلبت مثل برفا سفیده / نرنج از من آخه از تو بعیده

[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:15 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

نوشته های احساسی

هدیه ای که برای تولد من آورده بود یک تابلو بود که با خط درشت رویش نوشته بود :
زندگی پوچ و بی معناست ، در صورتی که او همیشه به من می گفت : تو تموم زندگی منی !

.

.

تو در هوای تمام شعرهایم
جا مانده ای!
خودت را که میگیری از بیت هایم،
هوای جملاتم ابری میشود…
با من بمان، تا پاییز شعرهایم
با تو اردیبهشت شود…
.

.
.
سخت افسوس می خورم
برای تمام روزهایی
که بی تو ..
گذشتند
و
تمام شب هایی
که با تو ..
نمی گذرند!
می بینی دلبندم؟
هنوز رویایت تمام زندگی من است!
.
.
.
حیف که روی تو غیرت دارم،
وگرنه روسریت را
از همین سطر باز می کردم
که همه ببینند
چه خیالی بافته ام
از موهایت…
.
.
.
بـا ایـن شـراب هـا
مـسـت نـمـی شـوم دیـگـر
بـایـد دوبـاره سـراغ چـشـم هـای تـو بـیـایـم !
.
.
.
گاهی
هوس میکنم
در آغوشت حل شوم !
باهمه سردیت،
هنوز
برایم گرمترین حس دنیایی …!
.
.
.
ایـنـکـــه
میـان دسـتـانَـت
لـحـظـه ای‌ چـشـــم هــــایــــم را بـبـنــــدم…
و دنـیــــا بـــه سکـوت صـــدای‌
نَـفَـس هــایَـت فــــرو رَوَد
نمیــــدانــــــی‌ …
چه هـیـجـــانــــی‌ ست …
.
.
دلم که برایت تنگ میشود…
رو میکنم به کاکتوس کنار تاقچه…
کاکتوس به نظرم شکل توست…
بامزه و وحشتناک
با همان تیغ ها کمی احساساتم را می خراشد…
ولی من میخندم…
.
.
.
کــــــجـا !!؟
همـین جــــاسـت آغــوشِ مـن !
که روزی هـــزار بـــار میــخـوانــمت کـه :
بیــــــــــا…
و تـــو ..
هــر بـــار ..
بــا شیطــنتـی تمـــــــام !
صــــدا نــــازک میـکنــــی ..
و بـــاز هـــم مـی پـــرســـی :
کجــــــــــــــــا !!
.
.
امان از این بوی ِ پاییز و آسمان ابری !
که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچکس ِ دیگری …
فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود ،
دلت آغوش ِ گرمتری میخواهد
.
.
.
تا روزی کــه بــود،
دســت هــایــش بــوی گــل ســرخ مــی داد!
از روزی کــه رفــت
گــل هــای ســرخ
بــوی دســت هــای او را مــی دهنــد . . .
.
.
.
پنجره را باز میکنم
باد خنک که به صورتم میخورد
تمام غمهایم را فراموش میکنم
گویی همه را به دست باد میسپارم
باد که لای به لای موهایم میپچد
خاطرات خوش گذشته به سمتم هجوم می آورند
.
.
.
بـــاران بـــهانه بـــود آرے ،
بــــاران بــــهانه بــــود
تا مــــن حــــرف دلــــم را بــــزنــــم ،
بـــــاران بـــــهانه بـــــود ،
بـــــاران که کـــــاره ای نبـــــود !
همـــــه ی حـــــرفــــم ایـــــن بـــــود :
کــــه من ِ لعنتی عاشـــــق تـــــو هستم !
.
.
.
بودنت را دوست دارم
وقتی پنجه در کمرم حلقه مے کنی
و به آغوشت سفت مرا مے فشارے
و وادارم مے کنے
که به هیچ کس فکر نکنم
جـــــــز تــــــو … !
.
.
.
مُــردم
و ســال ھــای ســال
از ایــن مــاجــرا گــذشــت،
تــا ایــن کــه
روزی
کسی
در بقــایــای شھــر مــا
سنگــواره دلی را یــافــت
کــه شکــل تــو بــود . . .
.
.
.
آغوش بعضی هــا …
علم را زیـر سوال می برد !
آنقدر آرامت می کند …
که هیـچ مُسکنی …
جــایش را نمی گیرد…
.
.
.
آدم وقتی یه حس تکرارنشدنی رو با یکی تجربه میکنه ،
دیگه اون حس رو با هیچکس دیگه ای نمیتونه تجربه کنه !
بعضی حس های خاص و ناب هستند … مثل بعضی آدم ها !
.
.
شـعرم ڪــہ تـو بـاشـی
هـم وزن دارم
هـم قـافـیـــہ را نـباخـتــہ ام
.
.
.
این روزها که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم ، گاهی تو را به خواب ببینم !
بگذار در خیال تو باشم !
بگذار . . .
بگذریـم !
.
.
.
مـ ـوهـایـت را که چـنـگ مـیـکـنـی …
مـــن مـیـــزنـ ـم و قـلـ ـم مـیـــرقـصـد !!
عزیـــــــز مــ ـن آرامـ ـتـر …
ایــن شـعـر دیــوانـه شــد …
.
.
.
چه سِتی میشود دستـان ِ مـا کنـار ِ هم !
بـی شک ؛
هیچ طراحی تـا امـروز
چنین سِتی را بـا هم جـور نکرده است !
.
.
.
کـاش مـیـدانـسـتـم
کـیـسـتــــ آن کـه بـرایَـتـــ
دسـتـــ قـلـابـــ مـیـگـیـرد تـا هـر شـبـــ
خـوابـــ از چـشـم هـایَـم بـربـایـی
دیـواری کـوتـاهـتَــر از
خـوابـهــای مَـن نـیـافـتـی . . . ؟!
.
.
.
یــادم بــاشـــد ، امشب بعضی از آرزوهایمــ را دَم ِ در بگذارم
تــا رفتگـــر ببــــرد ! بیچــاره او …
ما بقــی را هم نقــدا” بــا خود بــه گور می بـــرم
ما بقــی همــان ” آرزوی بــا تــو بودن ” است
نتــرس جانکم !
حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم …
.
.
.
شبـــــــیه مه شده بـــــــــودی
نه میــــــــشد در آغوشت گرفــــــت
و نه آنســـــــــــوی تو را دیـــــــد
تنـــــــــــــها میشد در تـــــو گم شد
که شـــــــدم …
.
.
.
پای تو که وسط می آید
هم آغوشی
بی معنا میشود
با تو تا آسمان میروم …. !
بلوغ ِ احساسَم
میانِ بازوانِ تو
رویا را ؛ حقیقت ِمحض می کند ،
بمان !
.
.
.
گاهـــی …
میان وسعــــــــت دستان خالیـــم
حس می کنــم …
تمــــــــام دار و ندارم نگـاه توســـت….!
.
.
.
بعضـــی از سردرد هــــا نـــــــه با چایی خوب میشـــــــــه …
نــــــــه با ژلفن و نه حتی بــا خوابــــــــ ..!
بعضی از سردرد ها فقط با دیدن اونــــــ دو تا چشــــــــای تو خوب میشـــــه …!
.
.

دیوانه ام می کند ..
فکر اینکه ..
زنده زنده ..
نیمی از من را ..
از من جدا کنند..
لطفا ..
تا زنده ام بـــــــــــمان
.
.
.
مــــاه را
بیشــــتر از همه دوست می داشتی
و حالا
ماه، هر شب
تـــو را به یاد مـــن می آورد
می خواهم فراموشت کنم
اما این مــــاه
با هیچ دســـتمالی
از پنجــــره پــاک نمی شـــود . . .
.
.
.
دلــــــم … هنـوز … خیس خورده ی نگاه توست …
نـازش بـدار …! که نلغــزد … از میان دستهایت …!
.
.
.
مـی دانـم !
تـو کـه بـاشـی
یـک ریـز شـعـر مـی گـویـم
مـن از چـشـم هـای تـو
شـعـرهـایـم را کِـش مـی روم
.
.
.
لبهایم که تشنه و دلتنگ می شوند باران را می بوسم
من این جا زیر بارانم،
وقتی که بسیار از تو دورم و تو را می خواهم
باران را می بوسم؛ او تو را قطره قطره در من فرو می ریزد
خاطرت باشد ؛ ما هر دو زیر یک آسمان زندگی می کنیم
در دو سوی باران ها من به تو و بوسه و باران ایمان دارم
و قاصدک ها به تو خواهند گفت که دوستت دارم !
زندگی شاید همین فاصلۀ خیس ِ بارانیست
که تو را به من پیوند می زند . . .
این مطلب را به اشتراک بگذارید:
.
.
.
.
دستانت را ، در برابرم مشت می کنی …
می پرسی: گل یا پوچ؟
در دلــم مـی گـویـم: فـقـــط دســتانـت …
.
.
.
بیــــراهه هم ..
برای خودش راهیســـت !!
وقتی …
قــــرار باشد !
مـــرا به تـــــو برساند ..!
[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:9 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

یاد کردن یار....

در خالصانه ترین گوشه قلبم آنجا که

خبر از تاریکیست ، یاد تو می درخشد.

.

یادها فراموش نمی شوند حتی به اجبار

دوستی ها ماندنی اند حتی با سکوت.

.

من همانم که اگر دوست مرا یاد کند ، به صفای قدمش دیده ی خود فرش کنم.

.

گر خوابی اگر بیدار و یا در عالم دیدار ، بدان

قلبی به یاد تو همیشه می کند فریاد.

.

گر چه جانم رود از دست در این کنج قفس ،

یادت از دل نرود تا که مرا هست نفس

.

همین که یادم کردی تشکر / همین که مرحم دردی تشکر / در این دنیا که مردم بی وفایند / همین که باوفا هستی تشکر

.

من یاد خوش دوست به دنیا ندهم ، لبخند خوشش به حور رعنا ندهم ، گر یاد کند مرا هرازگاهی چند ، گرد رخ وی به چشم بینا ندهم.

.

در عمق آرزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک "یاد"

.

ما غصه خور تلخی فریاد شمائیم ،

شادیم در آن لحظه که در یاد شمایئم

.

رنج دوری ، یاد یاران کار ماست / یک پیامک حکم یک دیدار ماست .

.

سهم "من" از "تو" عشق نیست ، ذوق نیست ،

اشتیاق نیست ، همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند .

.

و چه احساس قشنگیست که در خلوت خود / یاد یک دوست تو را غرق تماشا سازد .

.

تو ای روحم ، عزیز دلنوازم / ز پیغامت نمودی سرفرازم / تو در یاد منی ، من شرمسارم / صفای قلب پاکت را بنازم

.

وجودت را بر ماندگارترین ستون خوبیها مینگارم تا بدانی یادت عزیز می ماند .

.

یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست ،

فقط کمی جای تو خالیست ، نمی آیی ؟

.

نه یادی میکنی نه میری از یاد
به نیکی باد یادت ای پریزاد
مرا کردی تو ای دوست ، فراموش
فراموشیست رسم آدمیزاد ...

.

عـادتم داده خیال تو که تنها نـشوم

یاد من هم نکنی باز به یادت باشم.

.

طوطیـم انـدر قفـس امـا دلـم پیش شــماسـت

گر قفس را بشکنم پرواز من سوی شماست.

.

در داگاه دلم، مغز من قاضی بود

متهم قلبم بود، جرم من یاد تو بود.

.

قشنگترین گلها را به آستان نیلوفری

چشمانت هدیه میکنم تا بدانی بیادت هستم .

[ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲ ] [ 21:27 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

اســـ ام اســـ های زیبا و آرامش بخش

با شروع هر صبح فکر کن تازه به دنیا آمدی؛

مهربان باش و دوست بدار...

شاید که فردایی نباشد شاید فردایی باشد ولی عزیز نباشد.

پس امروز را به بهترین شکل بگذران ؛ سرشار از شادی و ایمان بخند...

تو در آغوش خدایی باور کن.

.

.

خدا شونه هامونو فقط واسه اینکه کوله بار غم هامونو روش بذاریم نیافریده؛

آفریده تا بعضی وقتا بندازیمش بالا و بگیم" بیخیال"

.

.

شاد باش نه یک روز بلکه هزار سال،بگذار آوازه ی شاد بودنت چنان در شهر

بپیچد که رو سیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بسته اند.

.

.

گاهی خدا آنقدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا تو بارها بگویی خدای

من.

.

.

اگر به زندگی طوری نگاه کنی که قبلا نگاه میکردی،درست همون چیزی رو

میبینی که قبلا میدیدی!

این طرز نگاه ماست که همه چیزو عوض میکنه. 

.

.

در زندگی مثل زودپز باش؛

هروقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن.

.

.

در بـد ترین روزها امــیدوار باش
زیرا زیـباترین باران ها از سیاهترین ابرها مـیبارد ...

.

.

انسانهاى بــزرگ ، دو دل دارنــد،
دلى که درد مى کشد و پنهـان است
 دلى که میخندد و آشکار است …

.

.

یادم باشــد قــبل از هــر کار با انگشـت بــه پیشانیم بزنم
تا بعــد با مشت بر فرقم نکوبــم …

.

.

بـــه آرزوهـای خویـش ایـمان بـیاورید و
آنگونه نـسبـت به آنها باندیشـید که
گویی بـزودی رخ مـیدهـند …

.

.

در زنــدگی مــثل یک تمـبر باش ،
بــه یک هـدف بچسب و اون رو به مــقصد برسون …

.

.

آنچه که شما درباره خودتان فکر می کنید
خیلی مهمتر است از آنـچه که دیگران درباره شما فکر می کنند

[ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ] [ 23:57 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

اشعار عاشقانه

راه که میروی عقب میمانم

 نه برای اینکه نخواهم با تو همقدم باشم

 میخواهم پا جای پایت بگذارم و مواظبت باشم

 میخواهم رد پایت را هیچ خیابانی در آغوش نکشد

 تو فقط برای منی.....

[تصویر:  kiss_1-4.jpg]

دوست دارم ببرمت یه جای شلوغ، خیلی شلوغ

 وایستم اون وسط نگات کنم

 بگم اینارو میبینی

 بگی آره

 بگم تو هیاهوی همه ی این آدما، من چشمام فقط دنبال تو میگرده

 دلم برای تو تنگ میشه

 صداهاشونو میشنوی

 بگی آره

 بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده

 بگم حالا چشماتو ببند، بگو چه حسی داری

 بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه

 بگم اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه.....

.

.


من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من ...

غصه هایت برای من ...

همه بغضها و اشكهایت برای من ...

بخند برایم بخند

آنقدر بلنــــد

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ...

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده  ...

.

.


به سلامتی اونی که میدونی هیچوقت نمیتونی بهش زنگ بزنی ولی بازم دلت نمیاد شمارشو پاک کنی.

.

.

انتظار سخت است...

فراموش کردن هم سخت است...

اما! اینکه ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی از همه سخت تر است... .

 

دل من هرزه نـبـود ...

دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا !!!

به کجا ؟!

معـلـوم است ، به در خانه تو !

دل من عادت داشـت 

که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری

که تو هر روز آن را به کناری بزنی ...

دل من ساکن دیوار و دری 

که تو هر روز از آن می گـذری .

دل من ساکن دستان تو بود

دل من گوشه یک باغـچه بـود

که تو هر روز به آن می نگری

راستی ،دل من را دیدی...؟!


[ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ] [ 21:9 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]

دلنوشته های زمستانی وبارانی

یادمان باشد با آمدن زمستان ، اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم

تا دچار سردی فاصله ها نشویم . . .

.

.

چنین با شور و نغمه – شعر و دستان

خرامان می رســــــد از ره زمستان

شمردم مــــن ز چلّــــــــه تا به نـــوروز

نمانده هیچ؛ جز هشتاد و نه روز !

کنـــــون معکــــــــــوس بشمارید یاران

که در راه است فصــــــــل نوبهاران . . .

.

.

کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم

کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .

.

.

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی / به که گویم که تو گرمای دستان منی

گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من / به که گویم که تو باران زمستان منی . . .

[ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ] [ 20:55 ] [ امــــــــــیــر ] [ ]